آن دو نفر
- جاج مرتضی مطوری مهندس سعید راضی هویزه
آن دو نفر درعصری که همه تکنیکزده شدهایم. درسکوتی معنا دار و با فاصله ای هدفمند دراین « چرخ و فلک » دوار از اسم و رسم های رایج ومعمول جامعه ، بی آلایش و بی ریا در لإیه های روی هم انباشته شده اجتماعی وقصه ی غصه های خفته در زیر پوست زندگی کلان شهر خود واستان ویژه خویش در میان غوغا ها و دل مشغولی های حاکم بر همه آدمیان و مناسبات بین آنها بدنبال دغدغه های فکری اجتماعی خود هستند.
آن دو نفر خارج از بازیهای تکنیکی و شهرت حرفهای با صفای دل و درستکاری لاک پشت وار در حرکتند و با سرِی افراشته، زبانی صادق و عملی خداپسندانه بدنبال ریشه دار کردن ارزش های انسانی و هدف الهی با ؛ بی خوابی و دوری از اهل و عیال را ، تحمل و تجربه می کنند.
ان دو نفر گوئی زندگی وفلسفه آن با همه حلاوتش معنایی غیر از تصور دیگران برایشان دَارد. همگان کوشش می کنند تا به ساحل امن آسایش و برخورداری مادی برسند و آواز خوشبختی آنها راسرمست کند اما آن دونفر قدمشان را در جاده ای برمی دارند و می گذارند که با وجود انبوه مردان وزنان پرمدعا خلوت است و کم رهرو می باشد .
ولیکن برای آنها آرامش و لذت حقیقی آنجاست وطولانی بودن جاده وسکوت مرگبار آن هم مهم نیست وقتی دغدغه هایشان أرام گرفت وقتی رسالت را به خوبی وبه درستی برسانند و خطی از واژگان معرفت و حقیقت و گوهرناب آدمی وفطرت پاکش در کتاب بشریت بنگارند و از خود به یادگار بگذارند آن وقت مزه لذت واقعی و سعادت راچشیده اند. آن دو نفر از جنس همان آنهائی هستند که فداکارانه جان شیرنشان را برای حفظ ارزش ها و شرافت وطن گذاشتند وگذشتند.
ان دو نفر مثل « گوزن زرد ایرانی » اگرچه زیر تیغ سوزان آفتاب و گرمای طاقت فرسای خورشید دیگر زیبایی پوست وصورت و مانند « پسران گمبوعه » که وجودشان بدون وجود این مرز و بوم اهمیت ندارد واگرچه « بدر منیر » در میان فشار ریزگردها دیده نمی شود و احساس خفگی در گرد غبار خود پسندی و خود خواهی ها نفسشان را می برد. اما بارانی کردن « آبرهای بی رنگ » و به صدا درآوردن « زنگ زندگی » و و مطالبه ی هوای پاک برای کودکان و مادران و سالخوردگان و... برایشان بس مهم ومسئولیتی خطیراست .
آن دونفربهعنوان تهیه کننده فیلم و مستندساز با نقد ناصحانه و امید بخش و حرفهای به وضعیت هورالعظیم که روز به روز به وضعیت بدتردچار می شود و دارد به یکی از کانون های ریزگرد تبدیل می شود کار تولید میکند و ریزگردها جزو دغدغه های اصلی آنهاست . نه اینکه پول و شهرت دغدغه آنهاباشد . بلکه هنرمندی باشند که « چشمایش » ژرف و عمیق بنگرد و « تا همیشه » کار موثر و خوب و ارزشی و ماندگار بسازند و تولید کنند که در تمام سکانس هایش ردی از رضایت خدا و خیرو صلاح انسانی و اصلاح نگاه سوداگری به نگاه فرهنگی وخدمت وجدانی باشد.
آن دو نَفَر با افکاری اشراقی از جنس بزرگان و با موضوعات و کمبودها ونگاههای نیازمندحضور وهمراهی با فرزندانشان با احساس مسئولیت و عواطفی پاک و « فوران » از سرچشمه عشق به همنوعان با چشمانی بسته بر همه این ها و با گوش های ناشنوا برهمه بازی های ناجوانمردانه با گام های استوار وراسخ با قلبی قرص وسرشاراز امید به فردایی روشن که راهی برای ساختنش می سأزند با عقلانیت که وسیله وهدفش ارزشهای انسانی و خدایی که قطعاً برای ما چراغ راه خواهد بود را می جویند و می پویند. اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثارش جلوه گری می کند .
ان دو نَفَر نمی خواهند که جای در پای بزرگان بگذارند اما می خواهند حنجره و صدای آدم های بزرگ گمشده در آغوش باد و در میان سر و صداهای پیکرهای فربه با صدای کلفت باشند وبا هنرشان قادر باشند با استناد به واقعیات، سرچشمهی امید و شوق و حرکت باشد و چون حاج مرتضی آوینی برای روایت فتحی دیگر که فارغ از تکنیک و فرش قرمز و ظاهر شماتیک جشنواره هاباشند آن دونفر تهیه کننده و مستند ساز با یافتن درد های جامعه نه با لحن خصمانه و یأسآلود و هرجومرجطلبانه بلکه با لحن ناصحانه و چارهجویانه زبان انتقاد ظریف می گشایند، و « شفای عاجل » برای انسانهایی که در طبقات زیرین فراموش شده جامعه هستند هدیه کنند ؛ برای انسانهایی که گرفتار روزمرگی و غوطه ور زر وسیم می باشند .« روایت صادق » از « حبیب الله » داشته باشند تا شمع وجدان آنها را روشن سازند و تاریکی و ظلمانی زندگی های فراموش شده را به « رویای سرخ » بدوزند ، اگرچه بنوعی « سنگرسازان بی سنگر » هستند حصار خط قرمزها بسان میدان تیر و ترکش برایشان کشنده است اما روشنایی جامعه و زندگی مردم بیش از روشنایی زندگیشان اهمیت دارد . آن دونفر « نغمه های نامیرا » و دوبال یک پرنده اند برای « پرواز در آتش » و برتارک معرفت شناسی بنشینند. آن دونفر فارغ از همه حواشی هایی که برخی هنرمندان برای آنها می جنگند آن دونفر نمی خواهند . شهرتی زودگذر مانع رسالتشان شود نمی خواهند پزهای روشنفکری و ژست های هنرمندانه بخود بگیرند و گرفتار تندیس و اسیر بی روحی شوند آن دونفر ثروتی نمی خواهند که با باد بیاید و با بادی برود آن دونفر با انعکاس واقعیت های تلخ « آب سوخته » نایده ها و ناگفته ها را به گوش مردم و مسئولان منتقل می کنند آن دو نفر بیشتر از هر چیز مرثیه ای تأثر برانگیز برای تالاب هورالعظیم می سرایند همچون « قهوه تلخ » باروایت آنچه بر محیط زیست و زندگی انسانی در هور می گذرد تلاش می کند .و به نوعی روشنگری در جامعه که یکی از رسالت این دو نفر هنرمند است جامه عمل می پوشانندو ،به قصد خدمت به مردم و تلاش برای ساختن آیندهی بهتر نفس می کشند و« پلکان » خدایی و سکوی محبوبیت مردمی رابه جای سیمرغ بلورین می جویند . که قداست این دو هنر جاویدان است و راهی که « سابقون » بالخیرات است . و رضای خدای را در کارها در نظر می گیرند و از او کمک می خواهند .
آن دونفر ؛ مردانی جز حاج مرتضی مطوری و مهندس سعید راضی هویزه نیستند .
خادم مردم آبادان
سعید بغلانی صوینخی